به نام خداوندي كه وجودش را در وجود خود درك كردهام و جاني را كه او در من دميد براي تقديمش آماده كردهام. مسئلة اعتقاد به خداوند و وجود انقلاب الهي مان و رهبري پيامبرگونة امام امت، خميني كبير است كه باعث ميشود انسان وجود خويش را براي ايثار در اين راه، بسيار كوچك پندارد. به پدرش و بالخصوص مادر ارجمندم، عرض ميكنم: مگر نه اينكه «انالله و انا اليه راجعون»؟ پس چه بهتر كه اين بازگشتن به سوي او با رضا كامل و در راه او باشد. پس چه غم كه من به اين موت راضيم. كمترين غم به دل راه ندهيد كه من با دادن جانم در راه خدا بسيار شادم. در اينجا كه هستم با مقاومت كامل، شيريني شهادت را كه براي خيلي ها در شهرها و پناههاي دور از جنگ باعث خنده شده مضمضه ميكنم و منتظر سركشيدن آن بوديم كه سركشيديم و راحت از دنياي فاني و بي وفايشرمآلود رخت بربستيم كه كاش خداي رحيم ما را از گناهان پاك كرده باشد و ما را به سوي خود خواند. پدرش و مادر عزيزم، اگر اشكي ريختيد اشك شوق باشد كه غير از اين مرا آزرده ميكند. نكند به كسي اجازه دهيد كه به شما تسليت بگويد، چون شوق من، هر چه هست، ميدانم كه از شما لذتبخشتر است، چون رحمت خدا را به چشم ديدهام. پدر و مادرش عزيزم، اگر انتظار ازدواج مرا داشتيد و ازدواج من شما را خوشحال ميكرد، به شما تبريك ميگويم. جشن بگيريد و شيريني بدهيد. من ازدواج كردم، با مرگ پاكي وصلت كردم كه مرا به سوي خدا ميبرد. حجلهام اگر سنگرم نبود، در كنار سنگرم بود. لذت محيطش را چشيدم، حلقههاي قشنگي در دست كرديم، حلقههاي نارنجكهايي كه چشم حسود دشمنان را از حدقه درمي آورد. بوسه از لبهاي سرد تفنگم ميگرفتم كه وجودم را آتش ميزد. من همه چيز را به راه خدا دادهام. آيا خدا با آن رحم و مهرباني مرا نميپذيرد؟ پس شادي كنيد تا شادم كنيد. /يدالله فتاحي ******************
اين انقلاب عمري دوباره به ما بخشيد، عمري سعادت آميز. پدر عزيزم، خوشحال باش كه روضههايت فريادرس من شد كه حسين بگويم. و از هجرت حسين(ع) گفتي، مهاجر شدم. تو از هل من ناصرش گفتي، لبيك گفتم. از رشادتش گفتي، رشيد شدم. از مظلوميت حسين گفتي بر ظالم خروشيدم. از رزم حسين گفتي، رزمنده شدم. از مقاومت حسين(ع) گفتي، مقاومت كردم. از سينة ستبرش گفتي، سينهام را آماج گلولهها كردم. و از شهادت حسين گفتي، شهيد شدم. و خونم، مادر، اي مادر عزيز، همان قطرههاي شير بود كه در رگهايم جاري ساختي تا حسنت احسن شود، احسن. مادرم، سرت را بالا بگير، قامتت را راسخ كن كه فرزندت را به لياقت سربازي حسين(ع) رساندي و در آن روز محشر پيش جدهات حضرت زهرا(س) سرافراز و خشنود و مقربي. /سيدحسن حسيني ******************
پدرم، درود بر تو كه چونان ابراهيم فرزند خويش را به فرمان خداي بزرگ به قربانگاه فرستادي. بدان و آگاه باش كه اسماعيلت هرگز از فرمان باري تعالي سر باز نميزند و مرگ در راه خدا را جز سعادت نميداند و زندگي را جز جهاد در راه عقيده درست نميداند و شهادت را جزو بهترين نعمتهاي خداوند ميداند. مادرم، سلام بر تو كه بالاخره بر احساس مادرانهات پيروز شدي و فرزندت را روانة ميدان نبرد كفار و مسلمين كردي و گفتي كه تو را در راه خدا هديه انقلاب اسلامي ميكنم. و من به وجود تو افتخار ميكنم كه مادري از سلالة فاطمة زهرا(س) هستي. /عباس خزائي
******************
پدرم، افتخار كن كه ابراهيموار اسماعيلت را به قربانگاه فرستادي، افتخار كن و بدان كه فرزندت همان راهي را رفت كه تو ميخواستي و گام در همان راهي گذاشت كه اسماعيل گذاشت. /ابوالقاسم اخوان ******************
اي داغديدهها، درست است كه جوانهايتان، اين گلهاي تازه از غنچه باز شده، پرپر ميشوند، ولي بايد در نظر داشت كه اين جوانها براي چه كسي و چه هدفي و احياي چه مسلكي اين گونه سرسختانه مقاومت ميكنند. مسلماً براي خدا و قرآن و احياي سنتهاي الهي و پيامبر است. و لازم است كه اين فرزندان اسلام اين گونه علياصغروار شهيد شوند تا اسلام زنده بماند. و براي اينكه اسلام و اين انقلاب زنده بماند، احتياج به خونهاي پاك اين گونه برادران رزمندة مسلمان دارد تا جان از گمراهي و ظلمت و ظلم و ستم رهايي دهند. و خوشا به حال اين مادراني كه فرزندان خود را قاسم وار به ميدان نبرد حق عليه باطل ميفرستند و اين گونه مقاومت زينب وار ميكنند و پيام خون جوانان و شهيدان را به گوش تمام جهانيان ميرسانند. و من از خدا ميخواهم كه مادر من هم مانند مادران شهيدان صدر اسلام باشد و خداوند اين توفيق را به او بدهد. /سيدعباس اصطهباناتي
|